تاریخ حقیقت



یکی از سدهای پیش روی رهروان نومیدی است. آرزومندان گر چه از دنباله رهسپاری بازمانند یا به حضیض سقوط کنند اما همچنان مترصد وصال‌اند و نیروی خود را افزون می‌سازند تا با عزمی دوباره برای پیمودن مسیر کمر همت ‌بندند. آن‌ها اندیشه وصال دلدار را در سر می‌پرورانند و به مقصد می‌نگرند از این‌رو ملالت و تعلل به خود راه نمی‌دهند و تمسخر نابخردان و جفای ستمکاران را به جان می‌خرند ولی در مقام بردباری خفت بی خردان را نمی کشند . راهیان گذرگاه یکتاپرستی پیوسته حجاب‌ها را از میان برمی‌دارند و خود را از سفلگی ها رها می‌سازند. در ناهمواری های مسیر(برداشتی از آیه پایانی سوره مبارکه روم)، بر باورهایشان استوار می‌مانند و نوید پروردگارشان را باور دارند.




عبادت یکی از راه‌های کسب معرفت است. خواه‌ناخواه نیایشگر به سمت محتوای اذکاری که به زبان می‌آورد و انگیزه اعمالی که به‌جا می آورد کشانیده می شود؛ افزون بر این مفاد عباداتی که در آیین یکتاپرستی آمده است انسان زاهد را به اندیشه وا می دارد. بی شک هنگامی که عبادت با معرفت همراه شود مسیر برای پارسایان هموار تر می گردد.

نیازی به گفتن نیست که انسان موحد خواسته خود را از خداوندش می‌خواهد و توسل جستن او به کتاب و اولیای الهی در نیایش به کارگرفتن شیوه ایشان در خواندن خداوند است به‌گونه‌ای است که بهتر باشد.



یادگیری زبان سخن خداوند و اندیشیدن در این سخن، مطالعه کتاب‌هایی که خردمندان در باب کلام الهی نگاشته‌اند، نگریستن به سیره مقربان الهی و هم‌نشینی با اهل معرفت اسباب کسب دانشند که در ایجاد انگیزه و نیرو گرفتن در مسیر راستی سود بخش است.


برای روشن شدن تفاوت خوب با بد، کافی است هر کس فارغ از باورها و روزگاری که در آن هست وجودش را دستخوش رفتارهای گوناگون دیگران گرداند و برای پی بردن درستی از نادرستی به آوای درونی خود بازگردد؛ بدون تردید هیچ کس بدگویی دیگران نسبت به خودش را نمی پسندد به طور حتم کسی نمی‌پذیرد برده خوش‌گذرانی و سودجویی دیگران گردد و . .

این چنین دانایان به یکتایی درستی ها پی‌می‌برند اما این‌که در محیط های متفاوت، فعل درست چه نمودی می‌یابد، مقوله‌ا‌ی جدا از این نوشتار است.


هر انسانی با اندیشیدن درون خود و تفکر در هستی به یکتایی نظام آفرینش پی می‌برد و به یکپارچگی هستی یقین پیدا می‌کند.

گویی دستگاه هستی یک پیکره‌اند که از یک فرمان پیروی می‌کنند. اگر در گوشه‌ای پدیده‌ای با نظام یکتای هستی ناسازگاری نشان دهد؛ در گوشه‌ی دیگر کمبود آن برمی‌گردد. چنانچه ناسازگاری منجر به بی‌قرینگی شود برای استوار ماندن آرایش هماهنگ هستی، بخشی از این پیکره تباه می‌گردد.

 با این دریافت از یگانگی نظام آفرینش، داخل در گستره یکتاپرستی می‌شویم:

 در آیین یکتاپرستی فرمانروای جهان هستی، آفریننده‌ی مخلوقات است که بر جهان هستی فرمان خود را به جریان انداخته است. قانون گذار هستی، با آگاه نمودن بندگان نزدیکش، روش سازگاری آدمیان با نور خود را به آدمیان آموخته است، همسویی همه جانبه با وحدت جهان هستی و سازگاری با نهاد آدمی در آیین مقرّبان الهی بر خردمندان مشهود است؛ به‌گونه‌ای که هرگونه وارونگی، یا نادیدگی بخشی از آن در بستر زمان پیامدهایی به دنبال دارد. وانگهی اندیشمندان بایستی چنان آیین به‌دست‌آمده را با زمانه وفق دهند که قواعد آن دگرگون نگردد.


شک نیست که اندیشه هر کس باورهای او را می‌سازد. باورهای آدمی به رفتار او ریخت می‌دهد و رفتار انسان فرجام او را رقم می‌زند.

افزون بر این‌که باور به خداوند یگانه در وجود آدمی نهادینه است؛ با اندکی اندیشیدن در وجود خود و در طبیعت می‌توان به یگانگی آفریننده‌ی روزگار پی برد. اما این خداوند یگانه دارای صفاتی است که با این صفات، یکتایی او به حقیقت می‌پیوندد.


توحید، باور به این گفتار است که یکتا نیروی هستی از آفریدگار یگانه است. مردمان موحد، پروردگار یکتا را بندگی می‌کنند و این بندگی به دست نمی‌آید مگر با راه سپردن در مسیر یکتاپرستی. گذرگاه یکتاپرستی شیوه کامیابان این روش است و در شیوه کامیابان رهایی از گمراهان اجتناب ناپذیر است (برداشتی اندک از سوره مبارکه فاتحه).




انسان موحّد خود را نویسه‌ای می‌انگارد که نویسنده‌ی روزگار هر گونه بخواهد برای تحقق یگانگی‌اش، او را در کنار نویسه‌های دیگر می‌چیند.

انسان یکتاپرست ارزشی جدا از خداوندگارش برای خود قائل نیست همین باور او را از هرگونه تکبر و خودخواهی و برتری‌جویی دور می‌سازد.

 خداوند رحمان همان‌گونه به من در پناه بخشایش خود مهر می‌ورزد که به دیگران و ایمان به رحمتگری او مردمان موحد را از هر برتری‌جویی و تنگ‌نظری بر پیرامونیانش بازمی‌دارد.

 بایسته است که هر انسان آرمان‌گرایی خود را دست‌خوش رحمت خداوند رحیم گرداند.

 هر انسانی در سایه‌ی خداوند عزیز درخور ارزش است و خود را به بهای اندک نمی‌فروشد. او در پناه عزت پروردگارش همیشه کام‌یاب است.

 کسی که خداوندش را بهترین حافظ می‌داند و دست او را بالاتر از همه‌ی دست‌ها می‌بیند، در بیزاری از طاغوت باکی به خود راه نمی‌دهد.

 آن‌که رزاق بودن خداوند یگانه‌اش را باور دارد به آن‌چه در دست دیگران است طمع نمی‌ورزد.

 خداشناسی که به عدل خداوندش یقین دارد فریفته‌ی آن‌چه نماندنی است نمی‌گردد.

انسان یکتاپرست در پرتو دانش خداوند حکیم به آن‌چه خداوندش برای او می‌پسندد خوش‌بین است.

 خداوند علیم نادانی و پافشاری بی‌خردانه را برای انسان موحد نمی‌پسندد.

 در دل انسانی که به خداوند آمرزنده ایمان دارد ناامیدی راه نمی‌یابد.


کذب مقابل درستی است به طبع نمیتوان آن را با آیین راستی سازگار ساخت؛ آیین یکتاپرستی هرگونه نادرستی را پس می‌زند.

 وانگهی دروغ که ابزار همیشه شکست‌خورده اهریمن است نمودهای گوناگونی به خود می‌گیرد؛ گاه نمای راستی به خود می‌گیرد که به دورویی کشیده می‌شود. گاه جاعلان به نادرستی رنگ راستینگی می‌دهند و گاه فریب‌کاران ساده‌انگاری دیگران را به کار می‌گیرند و راستی را وارونه می‌نمایند. شایسته‌ است پیروان آیین یکتاپرستی گونه‌های نادرستی را هشیارانه بشناسند و زمام اندیشه و امور خویش را به دست گمراهان نسپارند.

درست‌کاران مفتون بازی‌های جهان آرایان نمی‌گردند و دامن پاک خود را آلوده ظاهر دلفریب دغل‌کاران نمی‌سازند.



در آیین یگانه‌پرستی درازدستی و چنگ‌اندازی به حقوق دیگران، دروغ، تزویر و ریا و تکبر، برتری خواهی و سودهای شخصی و قومی، انحصارطلبی، جهل و خشک‌اندیشی، بیهودگی و هرزگی راه ندارد. در آیین یکتاپرستی سخن از مهرورزی، حق و درستی و پایداری است. در توحید سخن از خرد و بینشی است که انسان موحد را از قید ترفند و اغوای دشمن دیرینه آدمی رها می‌سازد و او را به سرچشمه خوبی‌ها می‌کشاند تا به جایگاه پسندیده پروردگارش برساند.

 در توحید رهایی جستن از سپاه اهریمن و همراهی مقرّبان الهی است. به طور قطع برای سیر در راه یکتاپرستی، راهرو نیازمند سراجی است که دنباله راه را روشنایی بخشد؛ پیشوا و راهنما در این گذرگاه، کلام خداوند یگانه و نزدیکان درگاه اویند.

 دوستان خدا ملازمان سخن خداوندند، آن ها در بندگی پروردگار بر همه آفریدگانش پیشی گرفته‌اند؛ به‌گونه‌ای  آفریدگارشان را بندگی کرده‌اند که رنگ خداوندی به خود گرفته‌اند. بندگان را به سمتی می‌خوانند که خود در آن گداخته اند. به کاری فرانمی‌خوانند مگر پیش از آن خود به آن عمل کرده‌اند و از کاری بازنمی‌دارند مگر خود از آن دوری جسته‌اند. دوست خدا چنان پروردگار آدمیان را می‌شناساند که گویی او را می‌بیند. از چیزی که ندیده سخن نمی‌گوید. او همان کسی است ‌که انسان ها را به بیهودگی نمی‌خواند و در دعوت به سمت درستی از من بر خودم دلسوزتر تر است.



یکی از سدهای پیش روی رهروان نومیدی است. آرزومندان گر چه از دنباله رهسپاری بازمانند یا به حضیض سقوط کنند اما همچنان مترصد وصال‌اند و نیروی خود را افزون می‌سازند تا با عزمی دوباره برای پیمودن مسیر کمر همت ‌بندند. آن‌ها اندیشه وصال دلدار را در سر می‌پرورانند و به مقصد می‌نگرند از این‌رو ملالت و تعلل به خود راه نمی‌دهند و تمسخر نابخردان و جفای ستمکاران را به جان می‌خرند ولی در مقام بردباری خفت بی خردان را نمی کشند(برداشتی از آیه پایانی سوره مبارکه روم) . راهیان گذرگاه یکتاپرستی پیوسته حجاب‌ها را از میان برمی‌دارند و خود را از سفلگی ها رها می‌سازند. در ناهمواری های مسیر، بر باورهایشان استوار می‌مانند و نوید پروردگارشان را باور دارند.




عبادت یکی از راه‌های کسب معرفت است. خواه‌ناخواه نیایشگر به سمت محتوای اذکاری که به زبان می‌آورد و انگیزه اعمالی که به‌جا می آورد کشانیده می شود؛ افزون بر این مفاد عباداتی که در آیین یکتاپرستی آمده است انسان زاهد را به اندیشه وا می‌دارد. بی‌شک هنگامی‌که عبادت با معرفت همراه شود مسیر برای پارسایان هموار تر می‌گردد.

نیازی به گفتن نیست که انسان موحد خواسته خود را از خداوندش می‌خواهد و توسل جستن او به کتاب و اولیای الهی در نیایش، به کارگرفتن شیوه ایشان در خواندن خداوند به‌گونه‌ای است که بهتر باشد.



برای روشن شدن تفاوت خوب با بد، کافی است هر کس فارغ از باورها و روزگاری که در آن هست وجودش را دستخوش رفتارهای گوناگون دیگران گرداند و برای پی بردن درستی از نادرستی به آوای درونی خود بازگردد؛ بدون تردید هیچ کس بدگویی دیگران نسبت به خودش را نمی پسندد. به طور حتم کسی نمی‌پذیرد برده خوش‌گذرانی و سودجویی دیگران گردد و . .

این چنین دانایان به یکتایی درستی ها پی‌می‌برند اما این‌که در محیط های متفاوت، فعل درست چه نمودی می‌یابد، مقوله‌ا‌ی جدا از این نوشتار است.


دل بستن برانگیزنده‌ی پویش به‌سوی دلدار است. آدمی نسبت به هر چه علقه پیدا کند به سمتش کشیده می‌شود. در بینش یکتاپرستی آن‌چه در مسیر مطلوب باشد درخور مهرورزی است هر چه محبوب از خوبی بیشتری برخوردار باشد میزان اشتیاق سالک به او بیشتر است.

سطحی نگران به ژرف بینان خرده می‌گیرند که در آفرینش یکتایِ پروردگار خوبی‌ها، بودن پستی‌ها چه مناسبتی دارد آن‌ها نمی‌دانند که در آیین یکتاپرستی، جدایی از خوبی و فقدان نیکی‌ها به دنیا و بدی‌ها تعبیر می‌شود پس زشتی اصالت ندارد و فانی است؛ همان‌طور که تاریکی نبود روشنایی یا سرما عدم گرماست.

دوست­‌داشتن دیگر مخلوقات در روش یکتاپرستان دل­‌بستن به جنبه‌ی فانی و ناپایدار آفریدگان نیست. دلدادگیِ خداشناسان به خوبی‌ها در امتداد دل‌بستگی به پروردگارخوبی‌ها است.

  عاشقان در کیش یکتاپرستی به نماندنی‌ها دل نمی‌بندند؛ آن‌ها به آنچه در مسیر شان باشد مهر می‌ورزند به سخن دیگر؛ به چیزی محبّت می‌ورزند که مقصودشان آن را دوست دارد.



همان‌طور که ناب ساختن نیت برای بلند شدن در مسیر کمال بس نیست. به کار گرفتن هنجارهای یکتاپرستی بدون انگیزه نیز به کامیابی کشیده نمی‌شود؛ بلکه به کار گرفتن روش‌های یکتاپرستی تنها با نیتی بی‌آلایش و خالص به سوی تعالی کارساز است.

نیّت ملاک درستی کردار است و کردار نمایان‌گر همّت سالک در پیمودن مسیر است. نیّت پاک برانگیزنده‌ی انقیاد در آیین یکتاپرستی است و ترازوی اعمال ارادتمندان شمرده می‌شود.

 دوراندیشان، کردار خود را به گونه ای بر می‌گزینند که با نیتشان سازگار باشد و آن‌ها را به سمت مرادشان بکشاند به بیان دیگر کردار خود را برای سودبخشیدن خواسته‌ی خویش به کار می‌گیرند.



سیر به‌سوی فرازمندی با شادابی تن و روان شدنی است. طریقت‌شناسان برای سلامت جسم در کنار شادابی روان اهمیت قایلند؛ پس در این راه تن و جانشان را از هرچه در وجودشان دوگانگی بسازد نگه‌می‌دارند. امروزه که بی‌مبالاتی در فرآوری خوراک مردمان فراوان دیده می‌شود؛ پاکان برای حفظ صفای وجودشان علاوه بر طهارت، پاکی را در خوراکشان لحاظ می‌دارند و به آنچه به کالبدشان افزوده می‌شود می‌نگرند. آن‌ها می‌دانند که خوراک آلوده افزون بر تباهی تن مایه‌ی فساد روح است.

مهذبان افزون بر پاکی طعام، پاکیزگی بدن را مهم می‌دانند. خوب است سنت‌های نیکویی چون شستن سرو صورت با سدر و گل ختمی و . در روزگار جدید به زندگانی مردمان بازگردد.

رهرو گذرگاه یگانه‌پرستی مهار فکر و اندیشه‌اش را به دست می‌گیرد و جانش را از هرچه بازدارنده‌ی او به سمت تعالی است رها می‌سازد. او چشم و گوش خود را برآنچه با سرشت یگانه پرستش در تعارض است می‌پوشاند این‌چنین روان خود را ازآنچه موجب افسردگی و دوگانگی شخصیت است مصون می‌دارد.



در آیین یگانه‌پرستی درازدستی و چنگ‌اندازی به حقوق دیگران، دروغ، تزویر و ریا و تکبر، برتری خواهی و سودهای شخصی و قومی، انحصارطلبی، جهل و خشک‌اندیشی، بیهودگی و هرزگی راه ندارد. در آیین یکتاپرستی سخن از مهرورزی، حق و درستی و پایداری است. در توحید سخن از خرد و بینشی است که انسان موحد را از قید ترفند و اغوای دشمن دیرینه آدمی رها می‌سازد و او را به سرچشمه خوبی‌ها می‌کشاند تا به جایگاه پسندیده پروردگارش برساند.

 در توحید رهایی جستن از سپاه اهریمن و همراهی مقرّبان الهی است. به طور قطع برای سیر در راه یکتاپرستی، راهرو نیازمند سراجی است که دنباله راه را روشنایی بخشد؛ پیشوا و راهنما در این گذرگاه، کلام خداوند یگانه و نزدیکان درگاه اویند.

 دوستان خدا ملازمان سخن خداوندند، آن ها در بندگی پروردگار بر همه آفریدگانش پیشی گرفته‌اند؛ به‌گونه‌ای  آفریدگارشان را بندگی کرده‌اند که رنگ خداوندی به خود گرفته‌اند. بندگان را به سمتی می‌خوانند که خود در آن گداخته اند. به کاری فرانمی‌خوانند مگر پیش از آن خود به آن عمل کرده‌اند و از کاری بازنمی‌دارند مگر خود از آن دوری جسته‌اند. دوست خدا چنان پروردگار آدمیان را می‌شناساند که گویی او را می‌بیند؛ از چیزی که ندیده سخن نمی‌گوید. او کسی است ‌که انسان ها را به بیهودگی نمی‌خواند و در دعوت مردمان به سوی درستی از خودشان دلسوزتر است.



دستاورد رشد در مسیر یکتاپرستی نزدیکی به‌ پروراننده‌ی خوبی‌ها است. قطعاً اندازه‌ی این نزدیکی ملموس نیست؛ ولی سالک از درون نزدیکی خود را با نیکی‌ها دریافت می‌کند و سازگاری با یگانگی حاکم بر هستی را احساس می‌کند چه‌بسا در نزدیکی به مقصود به‌جایی رسد که خرسندی خود را تنها در خشنودی صاحب‌اختیارش ببیند‌. عارفانِ مسیر حق، پیامد روی‌گردانی از قواعد سرپرستشان را به‌خوبی می‌دانند.

رحمت الهی غایت ندارد؛ همانطور که س در بی‌نهایت راه ندارد. سالک هرچه در سیر به محبوب پیش می‌رود از حسنات بیشتری بهره‌مند می‌شود پس افزون بر اینکه استعداد روحش را گسترش می‌دهد از ظرفیت پیرامونش غافل نمی‌ماند و نه تنها رشد دیگر بندگان را لازمه‌ی تکامل خود بلکه با تعالی خود یکی می‌داند. آنگاه که رهرو، اهل الله شد؛ صاحب اختیارش قالب دیگری برای او برمی‌گزیند تا از فضایل باز نماند و این چنین سیر به سوی نیکی‌ها تا ابد ادامه می‌یابد.

می‌توان نتیجه گرفت که ملاک نزدیکی و جدایی از راستی و درستی، برداشت درونی سالک از اشتیاق او به خوبی‌هاست.




در شریعت مهرورزان چیزی به نام جنگ با مفهوم مخاصمه وجود ندارد. دانایان به تفاوت اصطلاح «جهد» با «حرب» به خوبی آگاهند؛ آنچه در مشرب دادخواهان آمده است جهاد و کوشش برای گسترش مکارم و برپایی درستی‌هاست.

رسول رحمت درراه رسالت خداوندیش مأموریت داشت پیام همبستگی و یکتاپرستی را به جهانیان برساند از این‌رو ناگزیر از رویارویی با دشنه‌ی یرتانی بود که بازدارنده‌ی رسیدن پیام خداوند یکتا به بندگانش می‌شدند. او امتیازی برای خود نخواست و از روی شفقت وجود لطیفش را آزرده‌ی جاهلان و بیدادگران ساخت.

جهاد در سیره‌ی پیشوایان یکتاپرستی ایستادگی برابر نادرستی و پایداری درراه درستی‌ها است. اولیای الهی در مسیر بندگی پروردگارشان، با بی‌منطقانی روبه‌رو بودند که تنها دستاویزشان شمشیر بود. آنها برای نشان دادن درستی‌ها ازخودگذشتگی کردند ولی هرگز از رسم رادمردی بیرون نشدند.

ره‌آورد کلام:

       جهاد یکتاپرستان، دعوت به‌سوی خداوند خوبی‌ها و رساندن پیام همبستگی است که ابزار متناسب با زمانه را می‌طلبد و سبکسران از عهده‌ی آن بر نمی‌آیند.

      صابران در راه فرمانروایی درستی‌ها روش سرسپردگی به مصلحت پروردگارشان را پیش می‌گیرند.






اندیش‌مندان می‌دانند که شرط ثبات یکتایی قرینگی است. موشکافی در رسوم آیین یکتاپرستی، باریک بینان را شیفته‌ی قرینگی هنجارهای آن می‌سازد این‌که در رسم بندگی برابر فرمان درستی، کردار درست دیگری می‌آید؛  بنده‌ی خد را وامی‌دارد که با کیاست در سایه‌ی عدل الهی درستی‌ها را در جای خود بنشاند. دادوران می‌دانند که نگهداشتنِ میانه‌روی  با گرایش به نادرستی ها متفاوت است.



آنچه در آیین سخاوتمندان برجسته شده این‌است که دارایی‌ مردمان راکد نباشد.

به دست آوردن روزی با به‌وجودآوردن روزی متفاوت است در آیین یکتاپرستان روزی مردمان از جانب پروردگارشان پراکنده شده است؛ ازاین‌رو سپاسگزاران برای به دست آوردنش مجاهدت می‌کنند ولی ناسپاسان منشأ روزی را به دست خود می‌دانند همین باور عاملی می‌شود برای دل بستن به دارایی‌ها و مایه‌ی ایستایی موهبت‌های الهی می‌شود بی‌شک آن‌ها برای خود نیرویی بی‌نیاز از پروردگارشان قایلند و چنین باوری بیرون از گستره‌ی یکتاپرستی است. این‌ رکود، قوانین یکتای هستی را به هم می‌زند ولی موحدان می‌دانند که آفریننده‌ی یکتای هستی، یکتایی حاکم بر هستی را استوار نگه‌داشته است ازاین‌روی بینشمندان از هولِ مهجوری دستورات خداوندی بیم‌ناکند.

از آن‌جا که در محاسبه‌دارایی هیچ‌کس به‌اندازه‌ی کاسب آگاه نیست؛ انسان پیراسته، دارایی‌اش را وارسی می‌کند هنگامی‌که به صحّت درآمدش پی‌بُرد آن را بخششی از سوی صاحب اختیارش می‌داند که باید برای به‌کار بستنش چاره‌اندیشی کند. پس به‌اندازه‌ی نیازش از این هبه برمی‌دارد و آن را درراه پیش‌رفت در مسیر بندگی به کار می‌گیرد.

فراوانی داشته‌ها افزون بر این‌که دل‌بستگی می‌آورد و سبب تفاخر می‌شود مایه‌ی غفلت زدگی است و خواه نا خواه به توسعه طلبی کشیده می‌شود.

 پیشوای درست‌کاران در چارچوب اسوه‌ی بندگی پروردگارش، دوستدارانش را تربیت‌شده‌ی دست خود می‌داند. این حکمت اهمیت کردار الگوهای مردمان را به بندگان خداوند گوشزد می‌کند.

کلام آخر:

آشنایان دستورِ خداوندی، مدام از مهجور ماندن فرمان یگانه‌پرستی خایفند لیکن بی‌خبران نمی‌دانند آنچه دست‌آویزش شده‌اند بازیچه نیست.




دل بستن برانگیزنده‌ی پویش به‌سوی دلدار است. آدمی نسبت به هر چه علقه پیدا کند به سمتش کشیده می‌شود. در بینش یکتاپرستی آن‌چه در مسیر مطلوب باشد درخور مهرورزی است هر چه محبوب از خوبی بیشتری برخوردار باشد میزان اشتیاق سالک به او بیشتر است.

سطحی نگران به ژرف بینان خرده می‌گیرند که در آفرینش یکتایِ پروردگار خوبی‌ها، بودن پستی‌ها چه مناسبتی دارد آن‌ها نمی‌دانند که در آیین یکتاپرستی، جدایی از خوبی و فقدان نیکی‌ها به دنیا و بدی‌ها تعبیر می‌شود پس زشتی اصالت ندارد و فانی است؛ همان‌طور که تاریکی نبود روشنایی یا سرما عدم گرماست.

دوست­‌داشتن دیگر مخلوقات در روش یکتاپرستان دل­‌بستن به جنبه‌ی فانی و ناپایدار آفریدگان نیست. دلدادگیِ خداشناسان به خوبی‌ها در امتداد دل‌بستگی به پروردگارخوبی‌هاست.

  عاشقان در کیش یکتاپرستی به نماندنی‌ها دل نمی‌بندند؛ آن‌ها به آنچه در مسیر شان باشد مهر می‌ورزند به سخن دیگر؛ به چیزی محبّت می‌ورزند که مقصودشان آن را دوست دارد.



آنچه در آیین یکتاپرستی ارزشمند است شناخت درستی هاست. دانایی برهان برای حقیقت نیست بلکه ابزاری نیازین برای شناخت حقیقت است.

به دست آوردن دانش با ایجاد دانش متفاوت است. فرزانگان، علم را از آفریننده‌ی دانایی می‌دانند از این رو برای به دست آوردنش مجاهدت می‌کنند؛ چون بهره‌ای از آن به دستشان رسید آن را به کار می‌گیرند و دیگران را از آن بهره‌مند می‌سازند. ولی سفیهان انسان را خاستگاه دانش می‌دانند؛ همین باور سدّ دستیابی به حقیقت می‌شود و دست‌آوردی جز بالیدن به ندانستگی‌ها ندارد.

دانش پایان ندارد همان‌طور که س در بی‌نهایت راه ندارد. چنانچه علم درراه راستینگی به کار گرفته شود (دانش با پارسایی همراه باشد) به عرفان کشیده می‌شود. چون دانشمند به «حقیقت» بینشمند شد؛ خوف از نافرمانی و شوق به‌ درستی او را در مسیر کمال نگه می‌دارد.

دانش ابزاری برای شناخت درستی از نادرستی‌هاست ولی از نشان دادن مصداق درستی‌ها عاجز است چه‌بسا برای درست انگاشتن یافته‌هایش دست‌آویز مهملات شود؛ از این‌رو علمی که به معرفت کشیده شود یعنی مصادیق درستی را بشناساند درراه فرهیختگی کارساز است.

سخن پایانی:

درگذشته، خیانت‌پیشگان مردمان را از بازگویی حقایق یکتاپرستی بازمی‌داشتند آن‌ها همان نفرین‌شدگان کلام الهی‌اند (آیه‌ی 159 سوره‌ی مبارکه بقره) لیکن وای بر مدّعیان یکتاپرستی آنگاه‌که دانسته یا ندانسته روش خیانت‌کاران را پیش گیرند.



هر حق‌بینی که در توانایی‌های خود و داشته‌هایش بنگرد به درماندگی خود و دارایی‌هایش اقرار می‌کند.

هر پنداری که نشان از دوگانگی داشته باشد در آدمی غرور می سازد. کسی که پیدایش ثروت را جدا از خدایش بداند سرگرم نماندنی‌ها می‌شود و به سمت افزون‌خواهی کشیده می‌شود. انسانی که زایش اولادش را از خود بداند به قوم و نژادش می‌بالد و به سوی تحکم و بیدادگری قدم بر می‌دارد. آنکه خلق دانش را از غیر خدایش بداند به جهلش می‌نازد و کارمایه‌ی ویرانی طبیعت و تباهی افکار دیگر مردمان می‌گردد. در سفاهت کسی که به مصنوعات بیچارگان مباهات کند شکی نیست.

لیکن اهریمن در کمین مردمانی است که درراه بندگی، خوبی‌های پروردگارشان را که از ایشان سرمی‌زند در دیدشان  به نیروی نفس آن‌ها متصل سازد تا آنها را از بالا به قعر بیاندازد ازاین‌رو صاحب‌دلان آسیب غرور در مسیر کمال را به‌گونه‌ای می‌دانند که گاه برگرداندن آن غیر ممکن می‌باشد.

عالیقدران به فروتنی در مسیر جلال پروردگارشان می‌بالند.

خاکساران از ایستادگی در برابر درستی‌ها بیم‌ناکند و در برابر هرچه نشان از خوبی داشته باشد روش افتادگان را پیش می‌گیرند آن‌ها می‌دانند که یگانه نیروی توانا، خوبی‌است پس خود را دستخوش خوبی‌ها می‌سازند و آگاهند که آنچه از شر بشر سر می‌زند نمودی دروغین است که اهریمن در نگاهشان نیرو جلوه می‌دهد و در خوبی‌ها از بین رفتنی است.



خالق هستی نظام حاکم بر پیوندهای اجتماعی را بر پایه‌ی همبستگی با درستی‌ها استوار ساخته است؛ بنابراین ماندگاری حقیقت‌جویان در مسیر عزّت پروردگارشان درگرو سازش با خوبی‌هاست.

همانطور که ناسازگاری با طبیعت موجب خیانت به تن و روان آدمی است ناسازگاری با خوبی‌ها عهدشکنی در مسیر یکپارچگی مردمان است.

مغایرت با درستی‌ها به معنای وارونه شدن ارزش‌هاست. چنانچه آدمی منزلتش را در فرومایگی‌ها بداند با سفلگی‌ها ء نمی‌شود و دست‌آورد آن دست‌کم تفاخر، چشم و هم چشمی و حسادت‌هاست.  

منازعه با درستی‌ها مایه‌ی بی‌اعتباری است. از بین رفتن اعتماد یعنی آشفتگی در نظام همبستگی مردمان و کمرنگ شدن نیکی‌ها و خواه‌ناخواه به انحصارطلبی کشیده می‌شود.

انحصارطلبان برهم‌زنندگان آرایش یکتای روزگارند از این‌رو وارستگان سازش با کلیت خواهی را منافی سازش با قوانین حاکم بر هستی می‌دانند.



خالق هستی نظام حاکم بر پیوندهای اجتماعی را بر پایه‌ی همبستگی با درستی‌ها استوار ساخته است؛ بنابراین ماندگاری حقیقت‌جویان در مسیر عزّت پروردگارشان درگرو پذیرفتن خوبی‌هاست.

همانطور که ناسازگاری با طبیعت موجب خیانت به تن و روان آدمی است ناسازگاری با خوبی‌ها عهدشکنی در مسیر یکپارچگی مردمان است.

مغایرت با درستی‌ها به معنای وارونه شدن ارزش‌هاست. چنانچه آدمی منزلتش را در فرومایگی‌ها بداند با سفلگی‌ها ء نمی‌شود و دست‌آورد آن دست‌کم تفاخر، چشم و هم چشمی و حسادت‌هاست.  

منازعه با درستی‌ها مایه‌ی بی‌اعتباری است. از بین رفتن اعتماد یعنی آشفتگی در نظام همبستگی مردمان و کمرنگ شدن نیکی‌ها و خواه‌ناخواه به انحصارطلبی کشیده می‌شود.

انحصارطلبان برهم‌زنندگان آرایش یکتای روزگارند از این‌رو وارستگان سازش با کلیت خواهی را منافی سازش با قوانین حاکم بر هستی می‌دانند.



آنچه در آیین یکتاپرستی ارزشمند است شناخت درستی هاست. دانایی برهان برای حقیقت نیست بلکه ابزاری نیازین برای شناخت حقیقت است.

به دست آوردن دانش با تولید علم متفاوت است. فرزانگان، علم را از آفریننده‌ی دانایی می‌دانند از این رو برای به دست آوردنش مجاهدت می‌کنند؛ چون بهره‌ای از آن به دستشان رسید آن را به کار می‌گیرند و دیگران را از آن بهره‌مند می‌سازند. ولی سفیهان انسان را خاستگاه دانش می‌دانند؛ همین باور سدّ دستیابی به حقیقت می‌شود و دست‌آوردی جز بالیدن به ندانستگی‌ها ندارد.

دانش پایان ندارد همان‌طور که س در بی‌نهایت راه ندارد. چنانچه علم درراه راستینگی به کار گرفته شود (دانش با پارسایی همراه باشد) به عرفان کشیده می‌شود. چون دانشمند به «حقیقت» بینشمند شد؛ خوف از نافرمانی و شوق به‌ درستی او را در مسیر کمال نگه می‌دارد.

دانش ابزاری برای شناخت درستی از نادرستی‌هاست ولی از نشان دادن مصداق درستی‌ها عاجز است چه‌بسا برای درست انگاشتن یافته‌هایش دست‌آویز مهملات شود؛ از این‌رو علمی که به معرفت کشیده شود یعنی مصادیق درستی را بشناساند درراه فرهیختگی کارساز است.

سخن پایانی:

درگذشته، خیانت‌پیشگان مردمان را از بازگویی حقایق یکتاپرستی بازمی‌داشتند آن‌ها همان نفرین‌شدگان کلام الهی‌اند (آیه‌ی 159 سوره‌ی مبارکه بقره) لیکن وای بر مدّعیان یکتاپرستی آنگاه‌که دانسته یا ندانسته روش خیانت‌کاران را پیش گیرند.



اندیش‌مندان می‌دانند که شرط ثبات یکتایی قرینگی است. موشکافی در رسوم آیین یکتاپرستی، باریک بینان را شیفته‌ی قرینگی هنجارهای آن می‌سازد این‌که در رسم بندگی برابر فرمان درستی، کردار درست دیگری می‌آید؛  بنده‌ی خدا را وامی‌دارد که با کیاست در سایه‌ی عدل الهی درستی‌ها را در جای خود بنشاند. دادوران می‌دانند که نگهداشتنِ میانه‌روی  با گرایش به نادرستی ها متفاوت است.



قانون خواران در قالب یاسا از روی هوا برای جاه آیین نگاری می‌کنند؛ گویی بر مرکب جامد اندیشی قانون را گرد هوس برای گریز از قانون می چرخانند؛ چه دور عبثی! وه از فریب دادن فریب، غافل از این‌که قانون از خداست و گریز از خدا امکان ندارد. چگونه آدمی می‌تواند حق زیردستش را نادیده بگیرد و از بالادستش چشمداشت قانون‌مداری داشته باشد و قانون‌شکنی خواهان قانون باشد یا قانون ناشناسی مدَعی قانون باشد.

انگار ابلیس قصد دارد هر روز با درهم و دینار به همراه ریال جیره خوارانش را بر اریکه‌ی جهل بنشاند و تاج تکبر بر سر مزدورانش بگذارد تا به امید رضای جاه به ناکجا بکشاند.

به راستی که چقدر ابله‌اند هواپرستانی که خداپرستان را با هوس محک می‌زنند و نادان‌تر حق‌ناشناسانی که امیدشان به لاقیدان است.


توحید، تسلیم در برابر این گفتار است که یکتا نیروی هستی، اراده‌ی یکتا هستی‌بخش سبحان و هستی، آیتی از حقیقت اسماء خداوند یکتاست. آدم یکتاپرست، پروردگار یکتا را بندگی می‌کند و در معرض نور الهی رنگ خدایی می‌گیرد و پرتو نور خداوندی را باز می‌تاباند*.

گذرگاه یکتاپرستی شیوه‌ی کامیابان یکتاپرستی؛ یعنی اسیران مهر الهی و فارغان از گمراهی است و در شیوه‌ی کامیابان، دیو و اهریمن نیست چون در خداوند یکتا ضلالت نیست. در توحید ادَعا نیست؛ چون من نیست؛ فقط خدا هست و تنها خداست که مدَعی است.

بی‌شک اندازه‌ی نزدیکی با خدا برای من ملموس نیست؛ چنان‌که س را در بی‌پایان راه نیست و برای رحمت خداوندی نمی‌توان غایتی انگاشت؛ پس ملاک نزدیکی با خدا چنان که برای من گفته شده است برداشت درونی سالک از اشتیاق و جدایی او نسبت به صفات خداوندی است.


* بدون تردید نویسنده ناچیزتر از آنست که از توحید سخن بگوید؛ چند خطی برای اقرار به عجز خود در برابر وحدانیت خداوند یکتا نوشته است.


هماره مخاصمه‌ و مغالطه‌های سطحی‌گرایان، مایه‌ی غفلت‌زدگی و عقب‌ماندگی‌ آدمیان است؛ از این‌رو هوشمندان در جستجوی راهی برای تعقل در آیات خداوندی در آفاق و انفس برمی‌آیند.

آدمی نسبت به هر چه علقه پیدا کند به سمتش کشیده می‌شود؛ به گونه‌ای که در آیین یکتاپرستی بیان شده است که با آن محشور می‌شود یعنی همان می‌شود که به آن تعلق خاطر پیدا کرده است؛ از این رو متابعت با راستی‌ها و دوستی با خوبی‌های خداوندی و اولیای الهی بدون شناخت درست، نه تنها نقش‌آفرین نیست؛ چه بسا در هنگام جدایی از محبوب، مایه‌ی وهم‌زدگی باشد و با غلبه‌ی هواهای نفسانی، گمراهی انسان را به دنبال داشته باشد.

در بینش یکتاپرستی آن‌چه در مسیر مطلوب باشد درخور مهرورزی است. سطحی نگران به ژرف بینان خرده می‌گیرند که در آفرینش یکتایِ پروردگار خوبی‌ها، بودن پستی‌ها چه مناسبتی دارد؛ آن‌ها نمی‌دانند که در آیین یکتاپرستی، جدایی از راستی و فقدان نیکی‌ها به دنیا و بدی‌ها تعبیر می‌شود و شرور، در اثر خارج شدن مخلوقات مختار از اعتدال در راستی‌ها نمود می‌یابد.

دوست­‌داشتن دیگر مخلوقات در روش یکتاپرستان دل­‌بستن به جنبه‌ی فانی و ناپایدار آفریدگان نیست؛ دلدادگیِ خداشناسان به خوبی‌ها، در امتداد دل‌بستگی به اسماء پروردگار خوبی‌هاست؛ پس صاحبان قلب سلیم،  سلام پروردگارشان را ملاک مهرورزی قرار می‌دهند.

رهروان سیر در مسیر قرب الهی به آنچه در مسیرشان است مهر می‌ورزند؛ یعنی به هر چه مقصودشان دوست دارد تمایل دارند؛ به طبع با پیشرفت در مسیر، دایره‌ی محبّت و اشتیاقشان گسترده‌تر می‌شود.

در آیین یکتاپرستی، ایستادگی در برابر ستیهندگی شروران برجسته شده است تا درستی‌ها در تاریکی های بلوا بر بی‌اطلاعان نهان نباشد؛ از این‌رو برائت پاکبازان از کژی‌ها به معنای برداشته شدن حجاب‌های نفسانی است و چاره‌ی ستیز مخلوقات شرور تحصّن به اسماء یکتا خداوند «رحمان» است.


روزگار می‌گذرد و اهریمن هرروز ترفندی نو می‌سازد؛ در این بازی‌های مضمحل، شیطان هرروز جامه‌ای بر می‌کند. زمانی بی‌خردی مردمان را به‌کار می‌گیرد و گاه تزویر و ریا را وسیله‌ی اغوای مردمان می‌سازد؛ گاه مردمان را مجذوب زیورآلات ناپایدار می‌سازد؛ چه بسا آشکارا با تحکَم و بیدادگری کینه‌ی خود را بروز دهد. ولی تاریخ باز نموده است که فروغ نور خداوندی افول نمی‌کند و کلمه‌ی توحید همچنان پابرجاست.

تردیدی نیست که نه‌تنها بداندیشی شیطان در روزگار جدید در برابر گذشته افزونی نیافته است؛ بلکه برای هوشیاران راستی و درستی از گذشته نمایان‌تر گشته است. انحصارطلبان و ستم‌پیشگان امروز فرعون و نمرودیان دیروز، سوداگران افزون‌خواه همان قارونیان گذشته‌اند؛ ابوجهل کهن، ابهام آفرینان امروز و بی‌خردان و خشک‌سران همان ملعونان روزگارند؛ شهوت‌پرستان نیز به هیئتی دیگر درآمده‌اند.

به طبع یکتا پروردگار روزگار همان آفریدگار یگانه است که هرروز در کاری است (فعّال لما یرید). چه عقل‌باختگانی که در سده‌ی اخیر شیوه‌ی نیاکانشان را پیش گرفتند و کارشان به پریشان‌مغزی کشید ولی روشنایی خداوند یگانه هرروز نمودی نو نمایان ساخت .

ولی ای کاش ردای صدّیقین از کذّابان، عبای خبرگی از ناآگاهان، دستار دادگری از بیدادگران، جامه‌ی نیک‌منشی از ددمنشان، خرقه‌ی پارسایی از ناپاکان، جبَه‌ی فتوّت از بی‌مروّتان، کسوت عصمت از نانجیبان و دثار شایستگی از بی‌کفایتان کنده شود تا حجاب‌ها از پیش دیدگان همگان کنار رود و همگان فروغ پرتو الهی را در هر آن نظاره‌گر باشند؛ در آن هنگام پاکبازان ناچار نیستند گرانی تکلَف چاچولبازان و سنگینی نگاه غفلت‌زدگان و ثقل برچسب چواندازان را تحمّل کنند.


زمان درگذار است و من بی‌اعتبار است. بشتاب من! اگر شب تاریک است، مقصد نور و مقصود نورانی است. اگر بادیه خار دارد، مطلب شفا و مطلوب شافی است. اگر صحرا عجیب است، منظر رهنما و منظور هادی است. امیدوارباش! خدا وافی است؛ برای دیدن حقیقت سها کافی است. زمان اعتباری است؛ خدای حقیقت چنان من را وارونه می‌کند تا من هم ببیند که من نیست و شهید حقیقی زنده است.

غرَه مشو! آن‌که نیست من است؛ خفَاش بدبخت کور است. خدا «حی» است؛ روز هست؛ خدا «باقی» است؛ شهید زنده است؛ شهید گفت: «الله اکبر»؛ تو هم بگو: خدای شهید است بزرگ‌تر.

آخرالامر من ساده‌مرد دریافت که: «لااله‌الاالله»؛ شهید نشان داد که: «لااله‌الاالله». من سرخوش خبردار شد که ابلیس با شاعر بی‌شعور بوزینه بازی می‌کند؛ اهریمن، خون آدمی را مک می‌زند. خدا شهادت را به من نشان داد ولی من نابینا روبه روی شاهد، شمع را خاموش کرد و هنوز که هنوز است من در جست‌وجوی شاهد است. امان از من که صبح دیر شد؛ بیچاره صفا ندارد پریشان‌حواس است.

خدایا!  شهید را برای تو می‌خواهم ولی شاهد را در تاریکی نمی‌شناسم. من را تسلیم شاهد می‌کنم وقتی بگوید من؛ لاف نمی‌زنم، من را رسوای من می‌کنم اگر برابر شاهد بگوید من. وحشت‌زده مشو! آن‌چه موهوم است خیال است؛ من در روشنایی، شهادت را برای من می‌گوید تا باورکند که شاهد به خدا زنده و شهیدکش غیر زاده‌است و شاهد با خدا و خدا با شهید است.

خاک با روح خدا بالا رفت تا جان شد؛ روح در ماند و جان شهید شد؛ شهید با عقل و جان، برای من مهر آورد؛ مهر در زمان خون شد و خون خدا در زمین جاری؛ نه تنها در زمین بلکه در زمان ساری است. خدا شاهد است و  شاهد با خون خدا زنده است. خوب شد، دست‌کم دانستم که جگرخوار بدکاره است؛ من شعر نمی‌سرایم، خونخوار آلوده است.

خدایا! اندکی، شهادت‌نامه را دیدم، قدر کمی از شهادت‌ شنیدم ولی من نه تاب دارم و نه در تاریکی شهادت را می‌شناسم؛ یکتا «خبیر»! به اشک پدر در فراق پسر؛ به دعای پسر در هجر پدر؛ به دلتنگی مادر نسبت به پسر؛ به وفای برادر در اخوت؛ به حماسه‌ی آشنای خواهر در شأن برادر؛ به نور قسم در سخن؛ من خسته‌ی تازه‌کار را با نور شاهد تسلیم شهید کن.

ولی آیا پدر چنان‌که گذشت به من خاطرجمع باشد. خدایا! خودت نگهبانم باش که تو تنها رقیبی.

آینه‌ی دانشمندی به من گفته است که خدا دانا به نهان است و شیوه‌ی خداوندی رازپوشی است؛ من نادان هم دیده است که خدا ستارالعیوب است؛ خوب است من هم شیوه‌ی خداوندی پیش گیرم و شب را با نورخدا صبح کنم.

وااسفا نانجیبی که در روشنایی قصد دارد مکان را در زمان مخفی کند و نمی‌داند که شاهد با نور خدا شهید مکان است؛ جای شگفتی نیست از نمک ناشناسی ‌که قلبش از نمک ناروا سنگ است و نفسش به جریان خون در دماغش آلوده است.

ای حرامی! بگو آخر از گردون چه می‌خواهی؟

ای مخموری که شهادت نمی‌شناسی! خوب است از برای شهید، شهادت را به شاهد بسپاری.

ای نالایقی که خطا و صواب نمی‌دانی! دانستی که غلط کردی؟ بنشین و شهادت شاهد را خوب بنیوش.

ای نیرنگ‌بازی که فریب را با شهید می‌آرایی! در شهادت، نیرنگ رسواست؛ شهادت، بدون تزویر برای شاهد زیباست.

ای بیهوده‌گویی که گویی ریشه‌ات به نشستگاهت بسته است؛ برخیز و ببین که مسندت چقدر ناپاک است.

ای هوچی! غوغایت را کم کن؛ دوست دارم صوت داودی شاهد را بشنوم. خاموش باش بی‌ادب؛ ساکت شو! ای معرکه‌گیر به تردستی‌ات مناز، گوش کن! تنها یکی از نام‌های خدای شهید در در دم تخت جهالت را فرو می‌ریزد؛ گوییا فقط خداست که شهادت شهید را از زبان شاهد شنواست.


شکی نیست که اندیشه‌ی هر کس باورهای او را می‌سازد؛ باورهای آدمی به رفتار او ریخت می‌دهد و رفتار انسان فرجام او را رقم می‌زند.

نگارنده‌ی این نوشته با افسوس بر هدررفت گرانبهاترین زمان زندگانی خویش در جست‌وجوی دانش در مدارس و دانشگاه سوداگری و پست اندیشگی به بی‌خبران یادآور می‌شود که هر آن چه از نفوذ جوامع بشری در جهان مادَه به چشم می‌آید برآیند اندکی است از به حساب درآوردن اندیشه‌ی اندیش‌مندانی که در آیات الهی تفکّر می‌کردند و جامعه‌ی کودنان انگ ناسزایی بر آن‌ها می‌چسبانید و آن‌ها را از شهر و دیار خویش آواره می‌ساخت و ابلیس از آیات الهی ابزاری برای خوارسازی ابلهان می‌ساخت؛ یاغیان را بر می‌انگیخت تا نشانه‌های خداشناسی را نیست کنند و ابلهان کاسه‌ی گدایی پیش جیره خوارانش دراز کنند و از سوی دیگر در برابر آیات الهی زانوی عجز به زمین می‌زد.

در اندیشه‌ی مردمان یکتاپرست، هستی صورتی است از حقیقت اسماء الهی و خداوند یکتاپرستان خیال هر بدخواهی که قصد نفوذ در اراده‌ی الهی را داشته باشد با تیر شهابی ساقط می کند.

ویژه خواری در اندیشه‌ی مردمان یکتاپرست به هیچ صورتی توجیه نمی‌شود. اَه از بلاهت، تف بر حماقت که زمانی غصب منابر الهی را روا می‌داند و هنگامی جعبه‌های کهربایی ساده‌لوحان را شگفت‌زده می‌سازد تا از آن ابزاری برای خالی ساختن عقده‌ی فرعون و هامانیان و خودنمایی قارونیان بسازند.


خدای آدم تمام حقیقت را به او آموخت؛ بنی آدم فراموش‌کار است.

نوح راست می‌گفت.

خدای ابراهیم یکتاست.

مصحفی که از دست موسی افتاد سزاست؛ خدای هارون زر و زیور ندارد تنهاست.

مخاصمان خدای محبت جفاکارند؛ دانشمندان سودپرست پنهان‌کارند؛ مشایخ منفعت‌پرست پشت‌هم اندازند؛ کینه‌توزان یوسف دسیسه‌بازند.

یحیی فرزند زکریا بود؛ خداوند یحیی همان خدای موسی بود.

خدای خضر داناست.

نوید خدای ایوب راست است.

خدای عیسی وارث زمین است؛ خشم خداوند به آه ستم‌دیدگان بسته است.

راستی در سخن خدای محمّد* انجام یافت؛ سخن پایان یافت.

خداوند یکتا سزاوار ولایت بر سرزمین است.

خدا حق است؛ حقیقت هست؛ خدا فرمانرواست؛ امام آیینه است.


* درود خدا بر سرور کاینات و خانواده‌ی بزرگوارش و جمیع اولیای الهی


چنان‌که در آیین سعادتمندی غیرت و حمیت از ویژگی‌ آزادگان شمرده شده است؛ عصبیت از جانب شیطان و چشم‌پوشی و بخشودگی از ویژگی بزرگواران به‌حساب آمده است و جدال با کوراندیشان نابخردانه محسوب شده است. در آیین نوع‌دوستی خیزش برای راست‌کاری برجسته و خود‌سری بی‌خردان نکوهش شده است.

عبادت طریق اتصال بندگان با یکتا خداوند نیرو آفرین می‌باشد. خواه‌ناخواه نیایشگر با اخلاص در عبودیت به سمت محتوای اذکاری که به زبان می‌آورد و انگیزه‌ی اعمالی که به‌جا می‌آورد کشانیده می‌شود. بی‌شک هنگامی که عبادت با معرفت همراه باشد مسیر برای پارسایان هموارتر می‌گردد.

در آیین یکتاپرستی درازدستی و چنگ‌اندازی به حقوق دیگران، دروغ، تزویر و ریا و تکبر، برتری خواهی و سودهای شخصی و قومی، انحصارطلبی، جهل و خشک‌اندیشی و کینه‌توزی، بیهودگی و هرزگی راه ندارد. در آیین یکتاپرستی سخن از مهرورزی، حق و درستی و پایداری است. در توحید سخن از خرد و بینشی است که انسان موحّد را از قید ترفند و اغوای دشمن دیرینه‌ی آدمی بازمی‌دارد و او را به سرچشمه ی خوبی‌ها می‌کشاند تا به جایگاه پسندیده پروردگارش برساند.

مراقبان راه راستی، درحصار امن الهی به کمبودهای خود مشغول‌اند و درگیر قصور خویشند؛ از این‌رو چون قبحی از دیگران سر می‌زند ردّ آن را در خود می‌جویند. مردمان مقید در راستای همسنگی با استعانت از عدل پروردگارشان درستی‌ها را به‌ کار می‌گیرند تا در پیچیدگی‌های مسیر پای در وادی گمراهان نگذارند.

 در رسم یکتاپرستی کارگزاران موظَف‌اند نیازهای شهروندشان را برآورده سازند در صورتی‌که به دارایی‌های مردم دست اندازند بی‌شک روش یکتاپرستی را وارونه نموده‌اند و از گستره ی یکتاپرستی بیرون می‌باشند. در آیین سخاوتمندان تأکید شده است که دارایی‌ مردمان راکد نباشد.

پیروان سلک یکتاپرستی به آنچه یکتا صاحب اختیار هستی برای ایشان می‌پسندد گمان نیک دارند و تا زمانی که شایسته‌تر از آن‌ها بر مقامی هست او را بر خویشتن برتری می‌دهند؛ اگر چنین نباشند راه اهریمن طرید دستگاه خداوندی را برگزیده و خویشتن را از حلقه‌ی یکتاپرستی بیرون ساخته‌‌اند.

در توحید رهایی جستن از سپاه اهریمن و همراهی با مقرّبان الهی است. به طور قطع برای سیر در راه کمال، رهرو نیازمند سراجی است که دنباله‌ی راه را روشنایی بخشد؛ پیشوا و راهنما در این گذرگاه، کلام خداوند یکتا و روشن‌گران حقیقت این کلام‌اند. مبینان کلام الهی در بندگی پروردگار بر همه‌ی آفریدگانش پیشی گرفته‌اند؛ به‌گونه‌ای آفریدگارشان را بندگی کرده‌اند که رنگ خداوندی به خود گرفته‌اند. مردمان را به سمتی می‌خوانند که خود در آن گداخته‌اند؛ به کاری فرانمی‌خوانند مگر به آن عمل کرده باشند و از کاری باز نمی‌دارند مگر خود از آن دوری جسته‌اند؛ چنان پروردگار آدمیان را می‌شناسانند که گویی او را می‌بینند.

 پیشوا در آیین یکتاپرستی؛ مردمان را از بیهودگی جدا می سازد و در دعوت مردمان به سوی درستی از خودشان مهربان‌تر است؛ از چیزی که ندیده است سخن نمی‌گوید.


مردمان خداشناس قدرناشناسی در برابر مصلحت خداوند «جبَار»را با پذیرش ذلّت گرگ صفتان یکی می‌دانند.

وارستگان، رضای پروردگارشان را ملاک استغنا قرار می‌دهند و در پرداختن به حاجات بدن پیرو جماعت دون‌مایگان نمی‌شوند؛ از این‌رو تکلّف در گذران زندگانی را ناسپاسی نسبت به یکتا آفریننده‌ی رزّاق می‌دانند؛ چنان‌که بی‌بهره‌گی‌ها در جان حاقدان ریشه می‌دواند؛ به‌گونه‌ای که از ارتکاب شناعت ابایی نداشته باشند.

روزی مردمان در آیین یکتاپرستی تضمین شده است؛ آنان که در ناسپاسی، پی‌رو روباهان یرت می‌شوند و ندای هر ناعقی را اجابت می‌کنند در کودنی همچون بهایمی می‌مانند که در آن‌چه بر دوش دارند ننگریسته‌اند که ابلیس روش حق را می‌شناسد و بی‌خبران را در مضیقه می‌اندازد و نشنیده‌اند که سرانجام بر آن‌ها نجاست می‌ریزد و می‌گریزد.

جای تعجب است که ناشکران به جای آن‌که همت خود را صرف برخورداری از نعمت‌های خدادادی کنند، خیال چرک‌آلودشان را در راه کندن دارایی دیگر مردمان و ارتزاق از کثافات چپ و راست به کار می‌گیرند و ناسپاسی نسبت به آسمان و دشت و کوه و   به هنجار عادی حق ناشناسان تبدیل می‌شود و چه ننگی  بالاتر از این برای آدمی می‌توان انگاشت که  افسار خود را به دست خدا ناشناسانی بسپارد که مقام والای انسانی را برای تکه‌ای استخوان به رتبه‌ی سگ نجاست‌خواری که همواره چشمش به دست صاحب سگ‌بازش می‌باشد پایین می‌آورند.

از این‌رو پیروان آیین سخاوتمندی با توکّل به یکتا رزّاق هستی، مراقب‌اند به کج‌راهه‌ی نکبت فرومایگی‌ها گمراه نگردند؛ آن‌ها س را بر خود نمی‌پسندند بلکه پویایی را رمز شکوفایی استعداد الهی و برخورداری از موهبت‌های خداوندی می‌دانند.


ای اسب! بدان‌که آب اگر از نوزاد خرد دریغ شود نوش کردنش خطاست؛ شگفتی‌آورند سفیهانی که گمان می‌کنند آتش درون با خنده فرو‌می‌نشیند؛ ولی جای شگفتی نیست از بوزینه‌ای که شادی‌اش در مزدوری برای پلنگان باشد و لاشخوری که خوشحالی‌اش از سفاکی کفتاران است.

امان از بی خبری هنگامی که ستم به خدا را روا بداند؛ وااسفا گاوریشی که با جهل به ندانسته‌هایش سردماغ است.

عجبا مضحکه‌ای که با لودگی؛ هوشیاران را بهت‌زده‌ی غفلتش می‌سازد؛ امان از بیت‌المال.

هیهات از گستاخی که ریش قهقهه‌اش دل رنج‌دیدگان را جریحه‌دار می‌کند؛ پناه از بغستان به دار الامان؛ امان از تخت هنگامی که نور خدا را نمی‌بیند.

پناه به سایه‌ی یدالله از گران‌سری؛ دریغا منحوسی که از اندوه فرخندگان شادمان می‌شود؛ امان از گردن‌فرازی، پناه به خدای «سلام» از یمین و یسار.

امان از ملامت کنندگانی که رنجش آبرومندان را کارمایه‌ی نیشخند طعنه‌ن می‌سازند.

شگفت‌انگیز است سرخوشی که می‌پندارد اندوه افسردگان با شادی‌های دروغین ستردنی است؛ هـــای! بفهم که خرجین سکه و دینار که بار خر است مال خداست.

 حیرت‌آور است عبوسی که شادی دیو نفسش را در ترشرویی می‌بیند. پناه از خباثت به طهارت؛ از خیانت به امانت؛ از وقاحت به نزاکت؛ از کثافت به سلامت ؛ از بداوت به ثقافت؛ پناه از لئامت به کرامت.

خوشا سبک‌ که نشان بهجت از حسن‌خلق و خوف از حقانیت پروردگاری «توّاب» در رخسارشان نمایان است و خوش طبعی و ابتسامشان اندوه غم‌زدگان را به نسیان می‌سپارد.

آری شادی فرمایشی است که از خشنودی خداوند سرور آفرین به دست می‌آید؛ سلام بر اشک تا برای خدا جاری است.


نژادپرستی از مصادیق آشکار دنیاپرستی است؛ داشتن پدران و مادرانی پاک از خوبی‌های یکتاپرستان است.

از دیرباز که عادت جهالت، یکتاپرستان را به بازگویی سلاله‌ی پاکشان وامی‌داشت تا امروز، برتری‌جویی‌های قومی به صورت های مختلف ابزاری برای سودجویی منفعت‌طلبان است و تعصبات قومی میان بخشی از بازماندگان عرب نژادپرست و حرامیان آریایی و بربریان رومی و اسراییلی‌های بازمانده‌ی نازیان یاغی، وحشیان و تاتاریان مشرق زمین و بازماندگان عثمانی در گوشه‌ای  به نام طهران هنوز به چشم می‌آید و به صورت‌های گوناگون یا به نام نوگرایی به ناآگاهان تحمیل می‌شود و مایه‌ی تفرقه‌افکنی میان خداپرستان و تحقیر بی‌خبران می‌گردد.

آدمی به اراده‌ی یکتا آفریینده‌ی زندگی‌بخش از نطفه‌ای گندیده  با سرشت خداجو  پدید می‌آید که برتری‌اش از هنگام باروری و صورتگری در رحم مادر و زندگانی در کالبد جسمانی تا هنگام مرگ در گرو رشد در امتداد پرورش الهی در این دوران است و آنچه باقی می‌ماند همان سرشت نخستین است و چنان‌که پرورش‌یافته محشور می‌شود.


آیین یکتاپرستی پشتیبان مستضعفین و رسوم یکتاپرستی در برابر اندیشه‌ی سرمایه‌داری به معنای مال‌اندوزی و انبارکردن دارایی‌های مردمان است و از سوی دیگر با اسراف و تبذیر مخالف است و مصلحت  مردمان را در رسم سخاوتمندی می داند.

از آن‌جا که در محاسبه‌ی ‌دارایی هیچ‌کس به‌اندازه‌ی کاسب آگاه نیست؛ انسان پیراسته، دارایی‌اش را وارسی می‌کند هنگامی‌که به صحّت کسبش پی‌بُرد آن را هبه‌ای از سوی صاحب اختیارش می‌داند که برابر آن  مسوول است. فراوانی داشته‌ها افزون بر این‌که دل‌بستگی می‌آورد و سبب تفاخر می‌شود؛ مایه‌ی غفلت زدگی است و خواه‌ناخواه به توسعه طلبی کشیده می‌شود و مایه‌ی به وجود آمدن نیازهای جدیدی است که گرفتار شدن در دام آن برای ناآگاهانی که از برآوردن این احتیاجات عاجزند مایه‌ی سردرگمی و واماندگی است و کامجویی منفعت‌طلبان را به دنبال دارد. افزون‌خواهان با گرفتار کردن آدمیان در قید دانش‌های کذایی که بر اساس سود منفعت طلبان شکل می‌گیرد مایه‌ی گسترش تبعیضات اجتماعی می شوند. ناسپاسان منشأ روزی را به دست خود می‌دانند و همین باور عاملی است برای دل بستن به دارایی‌ها و مایه‌ی ایستایی موهبت‌های الهی می‌شود بی‌شک چنین باوری بیرون از گستره‌ی یکتاپرستی است.

مردمان یکتاپرست تنگدستی را مایه‌ی فساد و فحشا  و موجب تنش و ناامنی در جامعه می‌دانند. هماره تنگدستی مردمان از دغدغه‌های اصلی یکتاپرستان است.

آیین یکتاپرستی رسم معامله با خداست؛ رسم یکتاپرستی به کار بستن چند اصل اساسی است که تبعیضات را ریشه‌کن می‌کند. ولی این دروغ‌ن و غاصبان حق خدا و حق مردمانند که گویی آگاهی بی‌خبران را مایه‌ی تباهی منافع خویش می‌انگارند. واگذاردن امور به اندیشه‌ای که این جهان را در حکم کارزاری برای سودجویی بیشتر می‌داند به معنای پسندیدن ننگ دنیا و متصف شدن به خوی دیو  و ددان  و به منزله‌ی پذیرش ولایت شیطان است. خوب است آدمی که که خوب و بد را نمی‌داند؛ بداند که امنیت از خداست و خدا دوست دار عدالت و حقیقت است.

آیین یکتاپرستی رسم بیدار کردن یاد خدا با نفس الهی حق‌پرستان است.

تنگدستی خوب نیست؛ دست درازی به مال و ناموس مردمان بد است. ستم بد است. انصاف خوب است. م خوب است؛ خودرایی بد است. پندپذیری خوب است؛ خودکامگی بد است. نظم خوب است و بی‌سامانی بد است.


خوب است هرکس با توجه به نسبتش با مقتدایش جایگاهش را در تاریخ بشناسد:

 فرعون زمان:

قارون زمان:

هامانیان:

عبدالله بن اُبّی:

 ابوبکر زمان:

عمر زمان:

 عثمان زمان:

معاویه بن ابی سفیان زمان:

یزید زمان:

 ناصبی ها و حرامزادگان اموی:

 

«و امَا علی زمان هم هست و ادَعای هر نسبتی با او کذب است»

 


 

آیا خدا در دنیا حلول می کند؟ ببخشید سوالم واضح نبود.

آیا دنیا باید با خدا یکی شود یا خدا با دنیا؟

عذرم را بپذیر مدرسه‌ی مالک را با ابوحنیفه اشتباه گرفتم ولی من دریافته‌ام که شفیعم تا مرا با خدایم یکی نکند؛ با من یکی نمی‌شود یعنی شفیعم نمی‌شود.

آیا صحیح است؟


گردانندگان بوالهوس هماره در راستای منفعت‌طلبی، مردمان را برده‌ی شکم‌بندگی و  چلچلی اربابانشان می‌سازند و چه ننگی بالاتر از این می‌توان انگاشت که آدمی، افسار خود را به دست طمع‌کارانی بسپارد که مقام والای انسانی را برای تکّه‌ای استخوان به رتبه‌ی سگ نجاست‌خواری که همواره چشمش به دست صاحب سگ‌بازش می‌باشد پایین می‌آورند.

ره پویان نهج راستی سودجویانی را که برای کام‌جویی از وهم مال، خیال قدرت و سودای شهرت، به دانش‌های کذایی مشتبث می‌شوند و اعتبار خویش را در مناسبات دروغین انانیت می‌بینند؛ فریب‌خوردگانی سزاوار وهن خواجگان خیالی‌شان می‌دانند و در نشان خیال همین بس که خیال‌پرستان پیوسته بیمناک و حق پرستان از خوف خیال همیشه بیدارند.

ای نالایقی که درازدستی به مال و ناموس و سلامت آزادگان را روا می‌دانی به کدامین باور تکیه زده‌ای و کدام بدکیش و از دین برگشته‌ای است که دروغ‌بافی چون تو را ارباب خویش قلمداد کند؟

کدام باج‌ده‌ی مفلوکی است که به باج‌ستانی چون تو پناه آورد؟

کدام گاوریشی است که دروغ‌پردازی چون تو را باور دارد؟

کدام ساده‌لوحی است که در دام تلبیس تو گرفتار آید؟

وااسفا منحوسی که شادی دیو نفسش را در اندوه فرخندگان  می‌بیند.

هیهات از گستاخی که دل رنج‌دیدگان را جریحه‌دار می‌کند.

شگفتا سبک‌سری که بر سرکشی‌ شادان است و حسابش نزدیک است.

در شگفتم از یک چشمانی که وضع سیاه امروزت را سپید می‌انگارند؛ غافل از این‌که خدعه‌گر و ظاهرنمایی که امروز بر کرسی دیوان‌سالاری تکیه زده است هزار و یک انگشتری در انگشتانش بچرخاند؛ تسبیح هزار و یک دانه در دستانش بگرداند و هزار ورد یأجوج و مأجوجی بخواند؛ همان نانجیبی است که دیروز پیکر مثله شده‌ی حق‌خواهان قلّاده‌ی گردن نزدیکانش بود.

پناه می‌برم از خباثت به سلامت؛ از خیانت به امانت؛ پناه می‌برم از لئامت به کرامت.


ابلیس از بی‌خبری، در نظر سطحی‌گرایان گوساله‌ی سامری می‌سازد و تحقیرشان می‌کند؛ چنان که خوارشدگان و مستفرنگان در راستای سواری گرفتن بی‌کفایتان مردمان را به وادی رقابت‌ها و سرپنجگی سگ‌ساری می‌کشانند؛ چه‌بسا گره‌های روانیشان با سرکوبی استعداد شایستگان نزار ء شود؛ تا جایی که همزیستی ارزش‌های انسانی را به بیشه‌ی حکمرانی زر و زور دگرگون سازند.

گویی اهریمن، والاهمّتان را سدّی برابر افزودن بر شمار جیره‌خوارانش می‌بیند. ای بیهوده‌گویی که ریشه‌ات به نشستگاهت بسته است؛ بر خیز و ببین که مسندت چقدر ناپاک است.


نمی‌شناسمت؛ از اجدادت اندکی بگو!

از پیرایه ها؛ از تارهای ریش و دستاری که آویزانت است بگو.

از طاغوتیان بگو!

از هندوان یاغی؛ از چین و ماچین؛ از تاتاریان بگو!

از بغض‌ها؛ عقده‌ها؛ از غربت و توبیخ هایت برای من بگو!

از خبث مروانیان که می گویی؛ از حقد دوستانت با آل علی؛ از نسب‌نامه‌ات؛ از شیطنت و بدذاتی تبارت هم بگو.

بگو! بگو .

ولی «نه تو با علی هستی؛ نه علی با توست»


قانون خواران در قالب یاسا از روی هوا برای جاه آیین نگاری می کنند؛ گویی بر مرکب جامد اندیشی قانون را گرد هوس برای گریز از قانون می چرخانند. چه دور عبثی؛ وه از فریب دادن فریب غافل از این که قانون از خداست و از خدا گریزی نیست.

انگار ابلیس قصد دارد هر روز جیره‌خوارانش را بر اریکه‌ی جهل بنشاند و تاج تکبّر بر سر مزدورانش بگذارد؛ تا به امید رضای جاه به ناکجا بکشاند.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ذکر و شفا مداد pay kar تقویم فارسی مه یاس Erron دوربین های دیجیتال الهه طحان دنیای آنلاین و وبمستری سهیل سنقر